۱۳۸۴-۱۰-۱۴

درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را



وقتی در ذهنم به خاطرات زمان تحصیلی خود رجوع میکنم بی اختیار به چوب معلم و جوّ خشن ، همراه با رعب و وحشتی که در فضای تعلیم و تربیت آنزمان حاکم بود میاندیشم ، نمیدانم فضای کنونی مدارس کشورمان چگونه است اما هیچگاه برق چشمان غضب آلود ناظم مدرسه ی مان که دائم همچون عقابی که از فاصله زیاد طعمه را شناسائی کرده ودر یک چشم برهم زدن لقمه ی چربش میکند را ازیاد نخواهم برد ویا سیلی های جانانه ی معلم علوممان که با مهارتی در خور تعریف به صورتمان اصابت میکرد را در خواب نبینم ، بارها به هوش بودم قبل از اقدام به عمل جا خالی دهم اما ایشان آنچنان سیلی را با مهارت و تجربه ی زیاد می نواخت که رستم دستان را هم یارای جا خالی دادن نبود. تا بوده چوب و ترکه های جور واجوری بوده که در دست ناظمان مدارس میدیدیم اینها کم بوده ،خط کش رسم الخط فلزی هم به آن اضافه شد. وقتی دستها را به فرمان ناظم یا معلممان بالا میآوردیم چنان دستها را نوازش میداد که زجه از نهاد آدمی برمی خواست. این شکنجه های بدنی برای چه بود؟ برای ترساندن و ایجاد رعب وحشت در دانش آموزان به منظور فرآگیری علوم ، منطق، معارف ... چگونه میتوان معرفت را با ابزار تنبیه بدنی به دانش آموز آموخت ؟ آیا این همان نقض غرض نیست؟!
اکنون سی وپنج سال از عمرم گذشته ، باتفاق همسر و دو دختر کوچکم در شهر وین پایتخت کشور دمکراتیک اطریش زندگی میکنم. مدتی قبل به انجمن مدرسه دخترم دعوت شده بودم قبل از شروع جلسه خوب بیاد دارم که چگونه دانش آموزان با نام آموزگارشان را مخاطب قرار میدادند و با صمیمیت خاصی باهم صحبت میکردند، برق نشاط و شادی در چشمان شاگردان به وضوح دیده میشد از اینکه برای اولین بار شخصا ناظر این رابطه ی صمیمانه بودم از تعجب دهانم باز ماند آه از نهادم برخواست واشک در چشمانم حلقه زد
ظاهر حیاط مدرسه و کلاس درس دانش آموزان کاملآ با مدارسی که من دیده بودم متفاوت بودند هر دانش آموز برای خود دارای کمد شخصی می باشد البته در رختکن ، آنها می بایست قبل از ورود به کلاس کفشهای خود را در آورده وبا دمپای راحتی وارد کلاس شوند ، کلاس درس به اندازه کافی بزرگ بنظر میرسید و بر روی هر میز دو دانش آموز قرار می گرفتند در گوشه کلاس بر روی دو میز جداگانه دو کامپیوتر قرار دارد و در طرف دیگر انواع بازیهای سرگرم کننده که به موقع از آنها استفاده می کردند و جالب تر از همه اینکه دانش آموزان دارای دو معلم در یک کلاس می باشند .حیاط مدرسه هیچ شباهتی به حیاط مدارس ما ندارند. اگر نمی دانستم بی شک به جای پارک بازی اشتباه می گرفتم.
اینجا همه چیز را برعکس دیدم ، آنزمان که تعطیلات مدارس یا پنج شنبه ، جمعه فرا می رسید از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم اما اینجا برعکس وقتی تعطیلی مدارس فرا میرسد بنظر میرسد که تعطیلی خوشی های دانش آموزان هم فرا رسید ه

این مطالب برای آن رقم نخورده که خدای ناکرده از احترام و ارزش خدمتکاران کشورمان بکاهیم . همانطور که میدانیم مقام والای معلم جایگاهیست رفیع و قابل احترام ، بگذریم که امروزه در حد حرف و تعارفی بیش نیست و شغل شریف معلمی شغلی است کم در آمد تا حدی که به اسناد خود آمار دولتی در حد قابل توجهی زیر خط فقر بسر می برند و این قشر محترم از اجتماع ما در وضعیت نه چندان مطلوب روزگار سپری می کنند . معلمین در امروز ایران مظلوم واقع شده اند و این حقیقت غیر قابل انکار است.
سیستم غلط نظام آموزشی ما و تعلیم و تربیت سنتی دبیران کشورمان برای اکثر دانش آموزان نتیجه غیر قابل جبرانی را در بر داشته نمی دانیم چرا برای رسیدن به مقصود، بجای بکار گیری از روشهای معقول و استاندارد های علمی که نتیجه ی سالها تلاش کوشش و پژوهش دانشمندان واساتید میباشد از کوتاهترین و ساده ترین آن(تنبیه بدنی) که نتیجه معکوس هم بهمراه دارد استفاده میشود.
آیا امروزه هم اینچنین است؟ اگر چنین باشد بدا بحال دانش آموزان لجوج و گستاخ ، وای برحال نوجوانان ماجراجوئی که سر نترس دارند! چون عاقبت همان خواهد شد که تجربه به دفعات ثابت کرده است . ترک تحصیل

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خسته نباشید. دنبال مطلبی در مورد تنبیه بدنی در گوگل بودم که گذرم به وبلاگ شما افتاد. از مطلب درس معلم ... لذت بردم. ولی برادر عزیز از استثنائات که بگذریم. معلم نمی خواهد به زور تنبیه معرفت به دانش آموز بیاموزد. ولی تصور کن که اگر دانش آموزی در مدرسه به فرزند شما آسیبی وارد کند. چه باید کرد؟ و قبول کن که انسان در ظرایط متفاوت واکنشهای متفاوت از خود نشان می دهد. من مطلبی در مورد تنبیه بدنی و ملاحظات مربوط به آن نوشته ام . اگر وقت کردی نظری به آنها بینداز و از زاویه دید یک معلم هم به ماجرا نگاه کن.
موفق باشید.
http://iranianlife.blogfa.com