۱۳۸۴-۱۰-۲۸

بنظر میآید

بنظر میاید که سن مان در حال پیشرویست و ما هنوز اندر خم یک کو چه ی اول در این هزار کوچه ی زندگی مانده ایم، نگاهی که به آینه انداختم انگار از لابه لای انبوه تارهای سیاه چند موی سفید خود نمائی میکرد نا خود آگاه به تفکری عمیق فرو رفتم و در دل گفتم بنظر میاید که سن مان در حال پیشرویست خدا را شکر که بسیار زود به این نتیجه رسیدم که هیچ انسانی مادنی و داعمی نیست و عمر آدمی برای هیچ بنده ای جاوید نخواهد ماند ، زمانی که کودک خردسالی بیش نیستیم در بازی و شیطنت کودکانه ی مان غرقیم و زمانی که نوبت بهار جوانیمان باشد چنان بر طلاطم امواج بیمانند نشاط و سرمستی مان سواریم که گذر عمر را در نمیآبیم آنگاه که نوبت به زمان پس ازسی و اندی برسد تازه چشممان به اطراف گشوده خواهد شد و با دیدن چند تار موی سفید بروی شقیقه ی مان بخود می آیم و بخود می گوییم بنظر میآید که سن مان در حال پیشرویست . ـ

۱۳۸۴-۱۰-۱۵

ایرانی هر کجا که باشد ایرانیست

هفت ساليست که وطن را با تمام خاطرات خوب وبدش ترک کرده ام کودکی ام نوجواني، جواني، ايام سربازی جنگ و... تمام ياد ها را پشت سر گذاشتم تا زندگی جديدی در اين طرف آبها آغاز کنم در کنار خاطرات تلخ و شيرين تلخيهايش با اينکه کم نبود اما باز دلم برای وطنم همچنان ميطپد و دقيقه ای رهايم نميکند ماندن در اين دخمه برايم مصيبت شده انگار تکه ای از زندگيم را گم کرده ام ، سر درگم بدنبال هويتم ميگردم هفت سال در کنار اجتماعی که زبانم را نميفهمند منظورم اين نيست که زبان نفهمند نه زبان خودشان را دارند و فرهنگ مختص به خودشان
در فرصت غربت نشينی هرآنچه تاختم تا خود را با ايشان همراه کنم نشد که نشد . من فکر ميکنم ديگر ايرانيان هم که در اينجا زندگی ميکنند حداقل آنهائی که در ايران بزرگ شده اند هم با من هم عقيده باشند اين را ميتوان در همدلی و همصدائی آنها در رخداد فاجعه آميز بم و... سراغ کرد يا رسم و رسومی را که همه ی آنها بوقتش انجام ميدهند ديد . ايرانی هر کجا که باشد ايرانيست حالا بگذريم که هستند هموطنان اندکی که انگار مادرزاد غربی غربيند

۱۳۸۴-۱۰-۱۴

امکان گفت


گر نبودی در جهان امکان گفت کی توانستی گل معنا شکفت
امروزه به يمن تکنولژی و رسانه های ارتباط جمعی همانطوری که بارها گفتند و نوشتند و ما از آن مطلع ايم دنيا به شکل يک دهکده ی جهانی کوچک مبدل شده و اين مهم يک برگ برنده ی بسيار بزرگی برای انسانها خواهد بود خوشا به حال ما که در عصری از دوران بدنيا آمده ايم که امکانات فرآوان برای رفع هر نوع مشگلی فراهم ميباشد البته بگذريم که قرن ما بعلت همين مسائل، مشگلات فرآوانی هم برای انسانها بوجود آورده اما خوبيها وسود آن طبيعتا بيشتر از معايب آن ميباشد.اينترنت يکی از آن نوعیست که بعد از اختراع آن جهان با تحولی عظيم روبرو شده . همين که من اينجا يک گوشه دنيا پشت کامپيوتر نشسته و توسط سايت اينترنتی با مخاطين خود ارتباط برقرار ميکنم يا اينکه سايت های معتبر و متفاوت ديگر در حال فعاليت ميباشند بسيار ارزنده تر و جذاب تر از آن است که به طور مثال يک شبکه و يک طيف خاص با سليقه ی خود برنامه هائی را عرضه کنند و امکان اين را داشته باشند که خود به تنهائی اهداف خود را دنبال کنند . جهان امروز ميدان شکوفائی سليقه و ايده های متفاوت است و اين مهم به يمن دانشمندان و پژوهشگران ديروز و امروز به واقعيت گرويده و همچنان در حال پيشرويست . پس بيائيم با رعايت اصول انسانی برای پيشبرد اين هدف بزرگ در دهکده ای به اندازه ی بزرگی دنيا، گل معنا را برای يکديگر بشگفيم

درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را



وقتی در ذهنم به خاطرات زمان تحصیلی خود رجوع میکنم بی اختیار به چوب معلم و جوّ خشن ، همراه با رعب و وحشتی که در فضای تعلیم و تربیت آنزمان حاکم بود میاندیشم ، نمیدانم فضای کنونی مدارس کشورمان چگونه است اما هیچگاه برق چشمان غضب آلود ناظم مدرسه ی مان که دائم همچون عقابی که از فاصله زیاد طعمه را شناسائی کرده ودر یک چشم برهم زدن لقمه ی چربش میکند را ازیاد نخواهم برد ویا سیلی های جانانه ی معلم علوممان که با مهارتی در خور تعریف به صورتمان اصابت میکرد را در خواب نبینم ، بارها به هوش بودم قبل از اقدام به عمل جا خالی دهم اما ایشان آنچنان سیلی را با مهارت و تجربه ی زیاد می نواخت که رستم دستان را هم یارای جا خالی دادن نبود. تا بوده چوب و ترکه های جور واجوری بوده که در دست ناظمان مدارس میدیدیم اینها کم بوده ،خط کش رسم الخط فلزی هم به آن اضافه شد. وقتی دستها را به فرمان ناظم یا معلممان بالا میآوردیم چنان دستها را نوازش میداد که زجه از نهاد آدمی برمی خواست. این شکنجه های بدنی برای چه بود؟ برای ترساندن و ایجاد رعب وحشت در دانش آموزان به منظور فرآگیری علوم ، منطق، معارف ... چگونه میتوان معرفت را با ابزار تنبیه بدنی به دانش آموز آموخت ؟ آیا این همان نقض غرض نیست؟!
اکنون سی وپنج سال از عمرم گذشته ، باتفاق همسر و دو دختر کوچکم در شهر وین پایتخت کشور دمکراتیک اطریش زندگی میکنم. مدتی قبل به انجمن مدرسه دخترم دعوت شده بودم قبل از شروع جلسه خوب بیاد دارم که چگونه دانش آموزان با نام آموزگارشان را مخاطب قرار میدادند و با صمیمیت خاصی باهم صحبت میکردند، برق نشاط و شادی در چشمان شاگردان به وضوح دیده میشد از اینکه برای اولین بار شخصا ناظر این رابطه ی صمیمانه بودم از تعجب دهانم باز ماند آه از نهادم برخواست واشک در چشمانم حلقه زد
ظاهر حیاط مدرسه و کلاس درس دانش آموزان کاملآ با مدارسی که من دیده بودم متفاوت بودند هر دانش آموز برای خود دارای کمد شخصی می باشد البته در رختکن ، آنها می بایست قبل از ورود به کلاس کفشهای خود را در آورده وبا دمپای راحتی وارد کلاس شوند ، کلاس درس به اندازه کافی بزرگ بنظر میرسید و بر روی هر میز دو دانش آموز قرار می گرفتند در گوشه کلاس بر روی دو میز جداگانه دو کامپیوتر قرار دارد و در طرف دیگر انواع بازیهای سرگرم کننده که به موقع از آنها استفاده می کردند و جالب تر از همه اینکه دانش آموزان دارای دو معلم در یک کلاس می باشند .حیاط مدرسه هیچ شباهتی به حیاط مدارس ما ندارند. اگر نمی دانستم بی شک به جای پارک بازی اشتباه می گرفتم.
اینجا همه چیز را برعکس دیدم ، آنزمان که تعطیلات مدارس یا پنج شنبه ، جمعه فرا می رسید از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم اما اینجا برعکس وقتی تعطیلی مدارس فرا میرسد بنظر میرسد که تعطیلی خوشی های دانش آموزان هم فرا رسید ه

این مطالب برای آن رقم نخورده که خدای ناکرده از احترام و ارزش خدمتکاران کشورمان بکاهیم . همانطور که میدانیم مقام والای معلم جایگاهیست رفیع و قابل احترام ، بگذریم که امروزه در حد حرف و تعارفی بیش نیست و شغل شریف معلمی شغلی است کم در آمد تا حدی که به اسناد خود آمار دولتی در حد قابل توجهی زیر خط فقر بسر می برند و این قشر محترم از اجتماع ما در وضعیت نه چندان مطلوب روزگار سپری می کنند . معلمین در امروز ایران مظلوم واقع شده اند و این حقیقت غیر قابل انکار است.
سیستم غلط نظام آموزشی ما و تعلیم و تربیت سنتی دبیران کشورمان برای اکثر دانش آموزان نتیجه غیر قابل جبرانی را در بر داشته نمی دانیم چرا برای رسیدن به مقصود، بجای بکار گیری از روشهای معقول و استاندارد های علمی که نتیجه ی سالها تلاش کوشش و پژوهش دانشمندان واساتید میباشد از کوتاهترین و ساده ترین آن(تنبیه بدنی) که نتیجه معکوس هم بهمراه دارد استفاده میشود.
آیا امروزه هم اینچنین است؟ اگر چنین باشد بدا بحال دانش آموزان لجوج و گستاخ ، وای برحال نوجوانان ماجراجوئی که سر نترس دارند! چون عاقبت همان خواهد شد که تجربه به دفعات ثابت کرده است . ترک تحصیل